روزهای هفته



به تماشای چه اید
ای همه منتظران
نیست در سر هوس بال و پری
نیست در سینه هوای سفری
یک نفر گفت:
که باید برود
کوله بارش را بست
زندگی در چمدانش جا شد
خستگی هایش رفت
...
روزها مثل همند
همه تکرار همند
صبح و ظهر است و غروب
مثل یک بازی خوب
...
چمعه روز شستشوی زندگیست
زندگامی جاریست
آب ها سرشارند
سیب ها پر بارند
عاشقان بیدارند
غصه ها بسیارند
حواب دیدم شاید
قلب ها بیمارند
و گروهی شاید
حرف هایی دارند
خاک پیمانه پیدایش ماست
این حقیقت زیباست
...
گوش کن فردا را
مرد نقاش سخن ها دارد
گفت
شنبه آبیست
روز بعدش سبز است
و دوشنبه زرد است
و سه شنبه طوسی
روز بعدش سرخ و
روز بعدش خاکی
جمعه هم بی رنگ است
روز بی همتا یست
زندگی تکرار است
آخرش تنهایی ست

پوکه متروک

چگونه با تو بگویم چقدر تنها ام
چگونه با تو بگویم چقدر دلتنگم

چگونه با تو بگویم چقدر باروتم
میان پوکه متروک یک تفنگ خراب



طراح

غصه

هی نشین قصه نخور رفته که رفته
...اگه دوستت داشت نمیرفت اونی که رفته
..هی نشین چشم به راه رفته که رفته
..اگه عاشق بود نمیرفت اونی که رفته
..بی خیالش مگه چند سال تو جوونی؟
..بی خیالش مگه چند سال تو میمونی؟
..بی خیالش اینا رسمه روزاگاره
..همشون کار خداست حکمتی داره