آیا زمان دوباره


وقتی که شب تهی زهیاهوی روز می شود
وقتی که غم به دشت سینه من خیمه میزند
من در سکوت کلبه خودرشک می برم
من رشک می برم به دوران کودکی
ایام بی غمی
ای سالهای رفته و ای روزهای دور
آیازمان دوباره تکرار می شود ؟
آیا فضای سینه ام از یاد کودکی
سرشار می شود
اینک که بازدر این گوشه اطاق
بر روزهای رفته افسوس می خورم ؟
آن روزهای دور که خندان وپاپتی
دنبال بادبادک خود سوت می زدم
ان روزها که با شوق کودکی
در باغهای ده
از ترس باغبان
دزدانه گاز به به های کال می زدم
آن روزهای سرد که در پرتو اجاق
در گوشه اتاق
پادرکلاس درس
با شعرهای حافظ شیراز فال می زدیم


ای سالهای رفته وای روزهای دور
آیازمان دوباره تکرار می شود ؟
آیادوباره لذت ایام رفته را احساس می کنم؟
اینک که دیوان حافظ شیراز روی ((رف))
فرسوده گشته و خاک می خورد؟
اینک که آن کودک خندان وپا پتی
در یک اطاق سرد
بر روزهای رفته افسوس می خورد؟


ای جمعه های پیر که لبریز از غمید
ای شهر خسته و خاکی
ای کوچه های تنگ
من در سکوت کلبه خود رشک می برم
من در سکوت کلبه خود گریه می کنم
اینک که باز دراین نیم روز سرد
یاد گذشته درذهن من پرسه می زند


ع _ م _ پرها م

زندگی

زندگی
زندگی قرص بزرگ نانی است
که پسربچه ولگرد ـ
ـ به سق می زندومی گذرد
ازپس کوچه تاریک بلوغ
ودراین رهگذرازگلبن اندوه
غمی می چیند
بی خبرازگذرعمردر این راه دراز
زندگی شادی یک کودک تنهاست ـ
ـ پی جستن دوست
زندگی ((کوچه)) تاریک و نموریست
ـ که من
در سراشیبی این راه دراز
ـ بی تو
مشکل بتوانم که از آن کوچه
ـ گذشت

زندگی رنگ وریاست
زندگی رنگ وریاست


ع _ م _ پرها م

اگر

اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست او جا نشین تمام نداشته هاست.