مثل اسم خودم اینو می دونم
می دونم که یک نفر یه روز میاد
می دونم که وقتی از راه برسه
هر چی که خوبه
واسه منم می خواد
درا رو وا می کنم
پنجره ها رو می شکنم
مژده ی دیدنشو
تو کوچه ها جار می زنم
وقتی از راه برسه با بوسه ای
قفل این غمستون رو وا می کنه
منو به یه شهر دیگه می بره
با هوای تازه آشنا می کنه
توی این خونه ی دربسته
توی این صندوق سربسته
همه آرزوام گور می شه
میون دیوارای سنگی
میون این همه دلتنگی
شوق زندگی ازم دور می شه
یک نفر داره میاد
دیوارا رو ورداره
یک نفر داره میاد
زندگی رو میاره
تو اونی ، اون یک نفر
ای هم شب تن خسته
می تونی کلید باشی
واسه درای بسته
یک نفر یه روز میاد
با سلام خدمت شما دوست گرامی
شعرهایت را خواندم عالی بود ولی به نظر من اگه شعر را باز کنی بهتر جلوه می دهد به من سر بزن
همه آرزوایش گور شده
میون دیوارای سنگی خودشم آخ کورشده
نمیبینه هیچ کس
شاید که واقن کسی نیست
پس کجان این همه آدم چرا هیچ صدایی نیست
( میدونم بد گفتم ولی این واقن درد از ته قلب)